ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

تعطیلات عید فطر93

1393/5/14 15:59
نویسنده : عاطفه
913 بازدید
اشتراک گذاری

اواسط خرداد و تعطیلاتی که توش بود و رفتیم شمال و برگشتیم قرار بود دفعه بعد عید فطر  بریم ساری چون این وسط تعطیلات خاصی نبود منم همش میگفتم کی میخواد تااااااااا عید فطر صبر کنه غمناکولی خدا خواست و تو همین بین 3بار رفتیم شمال یه بار با ندا و کیمیا یه بار با ندا و میثم آخرین بارم که همین هفته پیش بود که واسه تعطیلات عید فطر رفتیمزیبا

البته من و ستیا خانومم دو سه رو زودتر از بابا دانیال با قطار رفتیم شمال که واقعا تجربه بدی بود...من همش با قطار 8 صبح میرفتم که 3 بعداز ظهر میرسیدیم شمال خیلی هم خوب بود ولی اینبار برای اولین بار 2 ساعت تو راه قطار تاخیر داشت و هوا به شدت گرم بود انقدر که همش میترسیدم نکنه بچم گرما زده شه و همش بادش میزدم و سر و صورتشو آب میزدم و شر شر عرق بود که از سر و صورت ستیا میریخت و بدیش این بود که قطارش کولر نداشت واااااای خلاصه که حسابی به غلط کردن افتادمگریهاصلا فکر نمیکردم تو این گرما قطار کولر نداشته باشهکچل

بعد از دو سه روزم که بابا دانیال ومد و ترافیک سنگینی بود و راه 4 ساعته رو 7 ساعته اومد که باز خیلی خوب بود چون یکی دیگه از فامیلامون همین راهو 13 ساعته رفته بودنسوت

تعطیلات عید فطر رو امسال با خانواده پدری گذروندیم و روز اول رفتیم جاده دریا و کنار یه برکه... هوا هم به شدت خنک شده بود و حسابی حال دادراضیروز دوم رفتیم سر باغ خاله زینب و کلی تو استخر شنا کردیم و همه سوختیم چون استخرش سرباز بودگیج

فعل جدیدی که ستیا میگه بریم هست که بیم تلفظ میکنه محبتهمش میره کنار در و هی میگه بیم بیم....هرکی میخواد بره بیرون بهش میگه ستیا بریم؟ میگه بیم بیمبوسالهی فدای شیرین زبونیات عسل یکی یکدونه ی مادرمحبتمحبت

بهش میگم یککککک میگههههههه دووووووووزبان

روز به روزم داره شیطونتر میشه ماشاالله...اصلا یه جا بند نمیشه فقط میخواد بره بره برههههههههههخنده

فقط هم میگه کنار من بشین همین که کنارش میشینم آرومه خودش بازی میکنه ولی امان از وقتی که دارم غذا درست میکنم یا سر کامپیوتر باشم دیگه آدمو رسوا میکنه هی گریه و نق نق که بیا پیش من....موندم پس کی غذا درست کنه کی ظرفارو بشوره آخه مامان جااااانمحبتدلخور

در ضمن  هجدهمین دندون دخملیه ماهم در اومدبوس

این دومین کفش دخملمه..کفش اولیت که مشکی بود و خیلی دوسش داشتیم هرچی میگردم نیستسبزولی عاشق این کفشتی تا میبینیش فقط دوس داری بگیریشمحبت

 

 

اینم عکس از داخل قطار که گرما هم جلودار دخمل شیطون ما نبودآرام

 

 

شمال که میریم مامان جون اینا برای راحتی ستیا همه وسایلو کنار میذارن تا راحت بازی کنه مخصوصا ماشین بازیمحبت

 

 

شب با باباجونم و مامان رویا ستیا رو بردیم پارک تا بازی کنه ولی همش خواب بودسکوت

 

 

آخرا که بیدار شد جبران خوابیدناشو کردخندونک

 

 

اینجا هم میخواستم ازش عکس بندازم که تا تاب و سرسره هارو دید اینجوری از خود بیخود شدزبان

 

 

اولین روز تعطیلات عید فطر

 

 

مرغ مامانی جوجه هاش به دنیا اومدن و از وقتی جوجه ها رو دیده هرجا جوجه میبینه میگه جوجوک

 

 

اینجا ستیا واسه اولین بار یه گاو از نزدیک دید و از اونروز به بعد صدای گاو رو با غلظت بیشتری در میاره ...با همین غلظتی که تو عکس مشخصهخندونک

 

 

شیرین کاریه بابا دانیال..پوشک کردن خرسیزبان

 

پسندها (5)

نظرات (18)

الهه
14 مرداد 93 19:56
سلام گل زیبای مننننن نازنینم هرچی بیشترمیبینمت بیشتر عاشقت میشمتونازنین الهه ای فدای زیبایی بی نظیرت بشم
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله الههخیلی لطف داری منم دوست دارم
مامی پوریا
15 مرداد 93 13:27
ای بوس گنده برا ستیای شیطون و دوست داشتنی
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله جون
محمدحسین
15 مرداد 93 20:46
فدای چهره ی زیبای تو عسل خانوم....حالادیگه زوده زوددلمون برات یه ذره میشه....حالا دیگه شماصحبت میکنی....
عاطفه
پاسخ
خدانکنه دایی جونماهم دلمون تنگ میشه
ناهيد
16 مرداد 93 11:08
اي جوووونم كه چقدر شيرين شده اين ستيا جونم عاطفه جون چقدر هم زود موهاش در اومده خدا رو شكر كه همه تابستون به سفر و تفريح گذشت عزيزم اميدوارم هميشه به شادي و خوشي بگذرانيد
عاطفه
پاسخ
مرسی ناهید جونم آره خدارو شکر تا الان که این تابستونرخوب بودهموهاشم که هی دعا دعااا میکنم زودتر دربیاد
ابجی سجا
16 مرداد 93 16:26
ممنون خاله خوش اومدين
ابجی سجا
18 مرداد 93 15:16
داشتن یه حامی ؛ شیرین ترین چیز تو زندگی آدمه ! چه زن باشه ، چه مرد..... چه آشنا ، چه غریبه ! چه خانوادت ؛ چه دوستت ! کاش آدما اینو بفهمن ...
مامان طاها
18 مرداد 93 19:35
سلام عزیزم.فدای بیم بیمت عزیزم.ایشالله همیشه به گردش باشی
عاطفه
پاسخ
سلام گلمخدانکنه خاله جون
مامان امیرصدرا
18 مرداد 93 22:51
سلام دوست خوبم انشاالله که بهتون خوش گذشته باشه چه جالب باهم دیگه سفر رفتیم
عاطفه
پاسخ
سلام عزیزممرسی جای دوستان خالیاههههه پس شما هم سفر بودین انشالله که به شما هم خوش گذشته باشه
goandam
19 مرداد 93 15:32
النا یک هفته هست مریض شده اول تب داشت بعد که خوب شد گلوش چرک کرده فقط نکردم بیام ببخشید الان هم داره چرک خشک کن میخوره یکم بهتره خداروشکر.
عاطفه
پاسخ
الهیییییییی عزیزم انشالله که به زودی کاملا خوب شه
رومینا
19 مرداد 93 22:28
عاطفه جون عاشق کفش ستیا جون ش دم خیلییییییییییییییییییییییییییی قشنگ . چه قرطی خانوم با لباسش هم ست کرده . موش نخوردت جیگر طلا مبارکش باشه خیلی نازه . عاطفه جون از این لباسهای دخترونه خوشگل موشگل عکس بزار دل ما رو اب کن . بزار منم دختر بیارم . دیگه حسودی نکنم.
عاطفه
پاسخ
مرسی عزیزم چشمات خوشگل میبینه رومینا جونایشالله توهم یه دونه دخمل جیگر میاری به زودییییییییی
رومینا
19 مرداد 93 22:29
این خرسی منو کشته به خدا خرج پوشکتون خیلی بالاست ستیای نازم رو مامان عاطفه حسابی ببوسش .
عاطفه
پاسخ
امان از این باباهاااااا
مامان مینا
20 مرداد 93 15:46
سلاممممم عاطفه جونن.خوبید؟ ماشالا به ستیا جون نازممم.چه کفشایه خوشگلی واقعا با بچه مسافرت خیلی سخته ماشالا خاله جون چقد دندون داریکارن همش 6 تا داره
عاطفه
پاسخ
سلام مینا جون خدارو شکر خوبیماره واقعا سخته ما تا شمال میرزیم اگه ستیا بیدار باشه دیگه حسابی از خجالتمون در میاداره دیگه حسابی گوشتخوار شدهتازه دیروز شمردم 16تا بود نمیدونم دیگه 18تا درسته یا 16تانمیذاره که ببینم
مینا
20 مرداد 93 17:39
جیگررررر اون چشای شیطونتو برم من که از خواب بیدار شدی و داری میری واسه خودت
عاطفه
پاسخ
اره تا بیدار میشه و را میوفته....
خاله جون ندا
21 مرداد 93 11:21
خاله بگرده کچل خانمش رو...با اومدنتون واقعأ خوشحالمون کردین عزیزم
عاطفه
پاسخ
ماهم خیلی خوشحال بودیم ولی چه فایده که الان افسرده ایم تا دوباره بیایم
مامان پوریا
23 مرداد 93 12:37
عاطفه
پاسخ
نیلوفر
23 مرداد 93 13:10
فروش عروسک های دستبافت و قابل شستشو و گل های کریستالی و ....... با قیمت مناسب به وبلاگم سر بزنید http://honarhayeme.blogfa.com/
مامان اعظم
24 مرداد 93 14:21
عزیزم...چه قدر شما عاشق حیوون ها هستید آخه... با خاطرات سفرمون بروزم
رومینا
11 شهریور 93 12:20
خصوصی