ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

اولین عید

1393/1/19 17:04
نویسنده : عاطفه
724 بازدید
اشتراک گذاری

این عید هم گذشت و درست مثل این 11 ماهی که ستیا خانومم در کنار ما بود به سرعت برق و باد گذشت و حالا فقط موند واسمون خاطره های اولین عید ما در کنار فرشته کوچولوی خونمونقلبتو این مدت ستیا جانم از یه سری کارای جدیدش رونمایی کرد و مارو هم ذوق زده کرد و همه جا هم نقل مجلس بود وقتی هم دور و برش آدم زیاد میدید وسط مجلس مینشست و هنر نمایی میکرد خودشم از این بابت کاملا رضایت داشت و رو دوتا زانوش بالا و پایین می پرید و دست میزد و ذوق میکردهورااول از حرفاش بگم که به آب میگه ب (با فتحه) بعضی اوقاتم به جای ماما و بابا میگه مامانی باباییلبخنداولین بار که گفت مامانی انقدر ذوق کردممممم که نگووووووووووولبخندمژههر حرفیم که بگی حالا یا کامل یا نصفه نیمه تکرار میکنه....روز 9 فروردین بود که برای اولین بار بدون کمک دوتا قدم ورداشتهوراالهی فدای قدمات مامان جانمقلبکلاغ پر و بای بای و دالی کردن هم یاد گرفته و وقتی باهاش دالی بازی میکنیم میگه دااااااااااااماچیه کار دیگه هم که عاشقشممممممممم چشمک زدنشه که خیلی خوردنی میشهخوشمزهخوشمزهتنها مساله ای که هست اینه که زیاد به غذای سفره رغبت نشون نمیده نه اینکه نخوره ولی کم میخوره و همچنان علاقه به غذاهای خودش داره مثل فرنی و سوپ و... یه مقدار لاغرتر شده البته این لاغر شدن یکی از دلایلش شیطنت زیادشه که اصلا یه جا بند نمیشههههههههآخمژهماچ

ستیا و اولین روز از دید وبازدیدقلب

 

 

از این خوشش اومده بود باید یکی واسش بخرممژه

 

 

ستیا خوشحال از بودن در کنار بچه هاااااافرشته

 

 

ستیا وبابا بزرگ

 

 

چه تعجبی!!!!! چی دیدی خانوممسوال

 

 

آهاااااااااا

 

بلهههههههه

 

 

ستیا و بای بای

 

 

عاشق این زیرپوششممژهوقتی تنش میکنم کلی قربون صدقه اش میرم عزیز دلمممممممممماچ

 

 

اینجا رو میگم وقتی وسط یه جمعی قرار میگیره خوشحال میشه و شیرین کاری میکنه و رو دوتا زانوش بالا و پایین میپرهبغل

 

 

ستیا جانم واولین سیزده به در

 

 

تو همه ی دنیای منیقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان کیان
19 فروردین 93 21:59
ووووووووووی میام میخورمت یه روز بالاخره عاطی از خودتم عکس بذار خووووو
عاطفه
پاسخ
خودمممم؟؟؟؟؟؟؟؟تا حالا اینجوری بهش فکر نکرده بودم
ناهيد
19 فروردین 93 23:32
يعني عاشقتم خوشمزه كلي هم تبريكات برا أون دو قدم كوچولو ارزو ميكنم أون قدم ها جهان و همه قشنگي هاش رو سياحت كنه
عاطفه
پاسخ
مرسی ناهید جون ممنون از آرزوی خوشگلت
الهه
20 فروردین 93 11:46
سلام گلم قربونت برم عزیزم شنیدم ی کوچولو تب کردی خیلی ناراحت شدم انشاالله دخمل زیبا ونازما زودترخوب میشه ی مدتی ساری بودی خیلی بهت عادت کردیم زودتر بیاساری بوووووووووووس
عاطفه
پاسخ
سلام خاله جون آره هر دو سرما خوردیم خدارو شکر بهتریم
مامان ستایش
20 فروردین 93 12:05
وای هزارماشالله به این عروسکککککککک الهی که هزارساله بشی خوشگل خانوم عاشق این عکس آخریشم دلم میخواد بخورمش
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله جون
محمدحسین
20 فروردین 93 12:15
سلام فدای اون دالی کرداناش...چندروزی نیست که رفتین ولی خیلی دلمونتنگ شده....فدای اون چشمک زدناش بشم....عکساش خیلی زیباشده
عاطفه
پاسخ
سلام مرسی ماهم خیلی دلمون تنگ شدهتازه از امروز راه رفتناش بیشتر شده و کلی تند تند قدم ورمیداره
رومینا
20 فروردین 93 15:52
عزیز دلم تبریک تبریک . امیدوارم که همیشه قدمهات استوار استوار باشن. مامانی از طرف من محکم بوسشششش کن . عکسهههههههها یکی از یکی قشنگتر شدن . عکسی که با پدر بزرگ جونش گرفته یه حس مهربونی به ادم میده.. وایییییییییییییی خدای من این هموم لباسی که خیلییییییی خوشگل بود حالا تو تنت قشنگتر هم شده نازنین دختر
عاطفه
پاسخ
مرسی رومینا جونم نظر لطفتهرادوین جونمو ببوس
عسل
21 فروردین 93 1:32
سلام خانومی. معلومه که خیلی بهتون خوش گذشته.مبارکه راه رفتن و مامانی گفتنش. عکسها خیلی قشنگ شده بود مخصوصا عکس با زیرپوشش. راستی عاطفه جون تو چطور این همه عکس ستیا رو تو وبت میزاری؟ من سایز عکسها رو کم کردم اما ده بار پیغام خطا میده و جونم رو میگیره تا بتونم عکسهایی که خودم گرفتم رو بزارم.
عاطفه
پاسخ
مرسی عسل جون لطف داریمنم سایزارو یک بار با سایز 30 کم میکنم یکبار با 40 بعد میذارم
مامی پوریا
21 فروردین 93 11:51
قربونت برم با اون چشای خوشگلت...
عاطفه
پاسخ
خدانکنه خاله جون
اعظم مامان زهرا
22 فروردین 93 22:20
عزیزم ماشالله ماشالله...
زهره مامان بارسین
12 اردیبهشت 93 15:07
ایشاا... همیشه به گردش و شادی . ای جووووووووووووووونم . هزار ماشاا... به این جیگر طلللللللللللللللا
عاطفه
پاسخ