ستیای نازنینمستیای نازنینم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

چراغ خونه ی ما

احوالات 16 ماهگی

1393/6/30 0:26
نویسنده : عاطفه
1,150 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم عزیزم جونم داره وارد 17 ماهگی میشه...خیلی خوشحالم آرامچقدر با ستیا روزا زود و شیرین میگذرهمحبت

یک هفته ای هست که دایره لغاتش گسترده تر شده و من لذت میبرم وقتی میبینم راحتتر از گذشته باهامون ارتباط برقرار میکنهبوس

دستشوییش رو میگه ولی فکر میکنم هنوز زوده برا گرفتنش از پوشک...وقتی دستشویی داره میاد پیشمو دست به پوشکش میزنه و میگه پی پیخندونک

از یه چیز که خوشش بیاد و واسش خوشمزه باشه سرشو تکون میده و میگه به بهخوشمزهخنده

هر وقت شیر میخواد میاد پیشمو دستشو به سینه ش میزنه میگه شیر(بین تیر و شیر تلفظ میکنه)بعد خودش حسابی از این کارش ذوق زده میشه عزیز دلبرممحبت

داشتم میشستمش آب گرم بود گفت داغه داغه گفتم نه مامان داغ نیست گفت ای بابااااابغلبوس

عروسکشو پرت کرده زمین باباش بهش میگه اعصاب نداری؟؟؟؟؟ اخم کرده میگه نهههههه(جل الخالق!!!!!! بچه های این دوره زمونه هستن دیگهسبز)

واسش میخونم یه دختر دارم؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه ناااااااااااااااااا (شاه نداره رو باهم ادغام میکنه )

از خوشگلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نااااااااااا و.........

کلمه های دیگه هم بدو ...آب بادی (آب بازی)..بخ (با تشدید روی خ یعنی بخوابیم) ...گ (با ضمه) هر جا گل میبینه میگه گ بوس

میگم اسمت چیه میگه ستیبغل

جدیدا بیشترم بغلی شده میاد طرفم دستاشو باز میکنه و میگه ماما ماما بغ(یعنی بغل....هر دو حرف با فتحه)

اینم از 16 ماهگیت عزیزترینم..دوست دارممحبت

حاج خانوم ستیا...خیلی اینو دوست دارهخندههر وقت اینو میذاره سرش تو لباس اول ابتدایی تصورش میکنممحبتبغل

 

 

اینم باران جون دوست ستیا...هر وقت صداشو میشنوه میره به در میزنه و میگه با   بامحبت

 

 

گلم که حسابی خانوم شده ومیخواد بره بیرونبوس

 

 

علاقه خاصی به در اوردن دستمال مرطوبش دارهمتفکر

 

 

تو اتاق ستیا بودم که دیدم صدایی ازش نمیاد رفتم دنبالش دیدم رو تخت خرسیرو بغل گرفته و دراز کشیده....از صحنه های بسیار ناب و کمیابخنده

 

 

اینجاهم دیشب بود که خونه بابای دنی بودیم وحسابی با شایان جون بازی کردن

 

پسندها (1)

نظرات (17)

میزبانگ
30 شهریور 93 1:27
سلام سايت ها و وبلاگ هاي زيادي را دنبال مي کني؟؟؟؟ حتما توی حفظ کردن یا یادداشت ادرس سایت ها به مشکل برخوردی؟ اگه نخوردی مطمئن باش به مشکل می خوری به زودی. حتما وسایل ارتباطی مثل موبایل و تبلت و لپ تاپ که به اینترنت وصل شه هم داری خب ذخیره آدرس همه وب سایت هایی که دوس داری توشون سخته.تازه فک کن یه جا یهو یه سایت خوب میبینی دوس داری ی جای مطمئن ذخیرش کنی. بیا میزبانگ تمام وب سایتهایی که برات اهمیت دارنو توش ذخیره کن.نه پاک میشه نه فراموش.همیشه و همه جا هم داریشون.تازه اگه دوس داشته باشی می تونی اون وب سایت هارو به اشتراک هم بذاری ميزبانگ کاملا رايگان است. http://www.mizbang.ir/help.aspx
خاله جون ندا
30 شهریور 93 2:50
خاله بگرده شمارو که بیرون میری اینقد تیپ میزنی ناناجان مثل همیشه خواهرزاده ی باهوشم غوغا میکنه با شیرین زبونیاش دلمون آب شد بیاین ساری دیگههه
عاطفه
پاسخ
خواهر عزیزمممممممممممممانشالله به زودی میایم
مامانی رویا
30 شهریور 93 2:52
عکسها خیلی قشنگ بود...دلم واسه ستیا جون داره پر میکشه چه بزرگ شده فداش بشم
عاطفه
پاسخ
خدانکنه مامان جونم ماهم حسابی دلتنگیمممممم
فریده مامان آیهان
30 شهریور 93 9:02
ماشالله ستیا جون خوب حرف میزنه.الهی خاله فداش.
عاطفه
پاسخ
خدانکنه خاله جونآره دیگه بچه هامون دیگه بزرگ شدن وباید حسابی دلبری کنن با شیرین زبونیاشون
مامان اعظم
30 شهریور 93 11:30
اییییییی جونم دست این دخترای شیرین زبون که بلدن خودشون رو عزیز کنن... انشاالله چند سال دیگه ما همخ در تکاپوی اول مهر و خرید لوازم التحریر.....فک کن
عاطفه
پاسخ
آره این دخملا حسابی شیرین زبونن ماشاللهوااااااااااای آره عزیز دلمممممممم فکرشو که میکنم هم ذوق زده میشم هم یکم ناراحت که عسلم ازم دور میشه
مامان اعظم
30 شهریور 93 23:19
خواهش می کنم مامانی ...من هم اتفاقی خودم کشفشون کردم.....
عاطفه
پاسخ
مامان طاها
31 شهریور 93 9:44
اخیییییی!!!! چقدر چادر بهش میاد دختر گلم.ماشالله خانمی شده دیگه.مبارکه ورود به هفده ماهگیت گلم.بوووووووووووووووس
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله جونبوس برای طاها جون
مینا
3 مهر 93 22:26
قدتو برم جوجههههههه
مامان اعظم
6 مهر 93 13:21
مامان امیرصدرا
7 مهر 93 15:17
سلام ماشالله داری بزرگ میشی
ناهيد
9 مهر 93 9:51
خداي من چقدر بزرگ شده چقدر خانوم شده عزيز دلم دلم يه حال شد از اين نوشته حسرت روز هاي كه انقدر زود ميگذره و بچه هايي كه انقدر زود بزرگ ميشن 💋💋💋💋💋
عاطفه
پاسخ
آره ناهید جون واقعا زود میگذره و خاطره هاش برامون میمونه
مامان اعظم
14 مهر 93 23:32
نیستی مامانی
مامان مهرسنا
17 مهر 93 0:19
وای گوگولیع خاله دورت بگردم بااون تیپ نازت
عاطفه
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان امیرصدرا
17 مهر 93 11:40
سلام خوبین خواهر؟ کجایی ؟
عاطفه
پاسخ
سلام عزیزم هستم فقط کمی بیحوصله وتنبل
مامان طاها
26 مهر 93 12:20
سلام به ستیا جون و مامانش .چه خبر؟خوبید؟ ما گرفتار کار و مدرسه و اینترنت خراب شدیم دیر میایم.شما چرا نیستید؟
mehrnoosh
3 آذر 93 7:56
وای من خیلی وقت بود نشد بیام وبلاگ ستیا جونم الهــــــی فداااااش بشــــــــــــــــــم دلـــم براتــــون تنـــگ شـــده به جای من محکم فشارش بده و ماچش کن که صدای دوغَ دوغَش تا شمااااال بیـــــاد. دوستون دارم عزیز دلــــــــــم
مامان امیرصدرا
27 دی 93 9:18
خداحفظش کند