احوالات 16 ماهگی
دخترم عزیزم جونم داره وارد 17 ماهگی میشه...خیلی خوشحالم چقدر با ستیا روزا زود و شیرین میگذره
یک هفته ای هست که دایره لغاتش گسترده تر شده و من لذت میبرم وقتی میبینم راحتتر از گذشته باهامون ارتباط برقرار میکنه
دستشوییش رو میگه ولی فکر میکنم هنوز زوده برا گرفتنش از پوشک...وقتی دستشویی داره میاد پیشمو دست به پوشکش میزنه و میگه پی پی
از یه چیز که خوشش بیاد و واسش خوشمزه باشه سرشو تکون میده و میگه به به
هر وقت شیر میخواد میاد پیشمو دستشو به سینه ش میزنه میگه شیر(بین تیر و شیر تلفظ میکنه)بعد خودش حسابی از این کارش ذوق زده میشه عزیز دلبرم
داشتم میشستمش آب گرم بود گفت داغه داغه گفتم نه مامان داغ نیست گفت ای بابااااا
عروسکشو پرت کرده زمین باباش بهش میگه اعصاب نداری؟؟؟؟؟ اخم کرده میگه نهههههه(جل الخالق!!!!!! بچه های این دوره زمونه هستن دیگه)
واسش میخونم یه دختر دارم؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه ناااااااااااااااااا (شاه نداره رو باهم ادغام میکنه )
از خوشگلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نااااااااااا و.........
کلمه های دیگه هم بدو ...آب بادی (آب بازی)..بخ (با تشدید روی خ یعنی بخوابیم) ...گ (با ضمه) هر جا گل میبینه میگه گ
میگم اسمت چیه میگه ستی
جدیدا بیشترم بغلی شده میاد طرفم دستاشو باز میکنه و میگه ماما ماما بغ(یعنی بغل....هر دو حرف با فتحه)
اینم از 16 ماهگیت عزیزترینم..دوست دارم
حاج خانوم ستیا...خیلی اینو دوست دارههر وقت اینو میذاره سرش تو لباس اول ابتدایی تصورش میکنم
اینم باران جون دوست ستیا...هر وقت صداشو میشنوه میره به در میزنه و میگه با با
گلم که حسابی خانوم شده ومیخواد بره بیرون
علاقه خاصی به در اوردن دستمال مرطوبش داره
تو اتاق ستیا بودم که دیدم صدایی ازش نمیاد رفتم دنبالش دیدم رو تخت خرسیرو بغل گرفته و دراز کشیده....از صحنه های بسیار ناب و کمیاب
اینجاهم دیشب بود که خونه بابای دنی بودیم وحسابی با شایان جون بازی کردن