دوماهگی ستیا خانوم
گل دختر مامان...
دیروز رفتیم مرکز بهداشت وواکسن دوماهگیت رو زدیم.ازیه هفته قبل استرس اینروزو داشتم وخیلی نگران بودم اونجا دوتا آمپول به دوتا رون خوشگلت زدن ویه قطره خوراکی هم بهت دادن..موقع واکسن زدن چنان جیغی کشیدی که دل من وبابا دانیال واست کباب شد ... اون لحظه احساس کردم که نفسم بند اومده...فکر کردم نفس توهم رفته که داد زدم نفسش نفسشششششششش وبغلت کردم ولی خداروشکر چیزی نبود...بهت شیر وقطره استامینیفن دادم وآروم شدی رفتیم خونه تا غروب خوابیدی وماهم همش با دما سنج دمای بدنتو چک میکردیم رو پای سمت چپت کمپرس یخ گذاشتم وخداروشکر تب نکردی اماااااااااا شب هم تا خود صبح بیدار بودی هرازچندگاهی جیغ میکشیدی وگریه میکردیولی خداروشکرکه تب نکردی عوضش از امروز صبح که خوابیدی تا الان که شبه بیشتر خواب بودی وآروم...فدای آرامشت دوماهگیت مبارک عشق منراستی گلم وزنت شده بود 5600و قدت هم شده بود58...فدای قدو وزنت گلکمممممم