سال نو
سال نومبارکککککککککککدرسته تعطیلات عید تموم شده ولی سال نو که تازه اومده تو این مدت وقت نداشتم بیام...شمال موندنم که قرار بود تا 6 فروردین باشه خودم تمدیدش کردم وتا 11 موندم البته بابا دانیال همون ششم برگشت تهران که بره سر کار منم یازدهم با قطار ساعت 12شب برگشتم تهران تا 13به در رو درکنار همسرم باشم که تنها نباشهاین اولین سالی بود که ازنامزدی تا حالا 13به در رو تنها بودیم آخه تا سالهای قبل همیشه شمال ودر کنار خانواده من بودیم..ولی خب امسال بابایی هفته دوم شیفتش بود وباید تهران میموندیم وتازه اینجابود که قدر شمال وطبیعت وجنگلهاشو دونستم توی تهران واطراف پارکهای جنگلیش که حسابی ترافیک بود و مامجبور شدیم بریم بیرون شهر که اونجا هم یه درخت پیدا نمیشدواکثرا زیر آفتاب نشسته بودن...خلاصه رفتیم و رفتیم ورفتیم انقدر که من ترسیدم که اینجا کجاست که مثل بیابونه و هیچکسم نیست تا اینکه از یه پیچ که گذشتیم یهو جلومون یه جای سرسبز دیدیم که یه عالمه جمعیت هم نشسته بود خلاصه ماهم که دقیقا 4ساعت بود دنبال جا میگشتیم خوشحال شدیم ورفتیم زیر یه درخت وکنار یه رود کوچیک نشستیم خلاصه که جای خوب وروز خوبی بود امسال اولین سالی بود که تو با ما بودی گلمبابادانیالم همش میگفت سال دیگه نینیمون با ماست سال دیگه اینجوری سال دیگه اونجوری....امیدوارم همه حرفهاش به حقیقت بپیونده وسال دیگه تو صحیح وسالم درکنار ماباشی و خانواده 3نفرمون خوشبخت وشادباشه(انشاا...)